skip to main |
skip to sidebar
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی حافظ
عاشقی
نخستین بار بود
که نیزار بزرگ
ساقه یکی نی را
از خود می راند.
زیرا نی به باد بهار
عاشق شده بود .
نی زار
اولاد خود را نصیحت کرد
هشدارش داد
وگفت دست از عاشقی بدار
زیرا باد بهار
وطن ندارد !
اما نی
دل به وزیدن اردبیهشت
سپرده بود .
گفت :
نسیم مسافر ... یک سوی و
نی زار شما یک سو.
مرا سر ندامت از این دانایئ نیست !
بس بیشه زار
دارکوب را فرا خواند
وگفت
عاقبت عاشقی را
به فرزند من بیاموز !
و دارکوب
5 سوراخ برسینه نی کند و
گفت مجازات محبت است این.
تا دریابی
که تحمل علاقه آسان نیست !
و نی گفت پذیرفت ام
و باد بهاری در نی دمید
وعشق به دنیا آمد
شیر کو شاعر کرد
برگردان : سید علی صالحی
به نقل از وبلاگ میراث خیال