۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

تنهایی


نه نغمه ني خواهم و نه طرف چمن

نه یار جوان نه باده ی صاف کهن

خواهم كه به خلوتكده اي از همه دور

"من باشم.ومن باشم ومن باشم و من"

مهدی اخوان ثالث

نی زن














خانه ام ابری است
خانه ام ابري ست
يكسره روي زمين ابري ست با آن.

از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد مي پيچد.
يكسره دنيا خراب از اوست
وحواس من!

آي ني زن كه ترا آواي ني برده ست دور از ره كجايي؟

خانه ام ابري ست اما
ابرباران گرفته ست

درخيال روزهاي روشنم كز دست رفتندم

من به روي آفتابم
ميبرم در ساخت دريا نظاره
وهمه دينا خراب و خرد از باد است
و به ره . ني زن كه دايم مي نوازد ني .در اين ديناي ابر اندود
راه خود را دارد اندر پيش.
نیما



۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

در بحر نی














اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل

کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی

حافظ

نی و دارکوب(برای شاداب)

















عاشقی

نخستین بار بود
که نیزار بزرگ
ساقه یکی نی را
از خود می راند.
زیرا نی به باد بهار
عاشق شده بود .


نی زار
اولاد خود را نصیحت کرد
هشدارش داد
وگفت دست از عاشقی بدار
زیرا باد بهار
وطن ندارد !
اما نی
دل به وزیدن اردبیهشت
سپرده بود .
گفت :
نسیم مسافر ... یک سوی و
نی زار شما یک سو.

مرا سر ندامت از این دانایئ نیست !

بس بیشه زار
دارکوب را فرا خواند
وگفت
عاقبت عاشقی را
به فرزند من بیاموز !

و دارکوب
5 سوراخ برسینه نی کند و
گفت مجازات محبت است این.
تا دریابی
که تحمل علاقه آسان نیست !


و نی گفت پذیرفت ام
و باد بهاری در نی دمید
وعشق به دنیا آمد

















شیر کو شاعر کرد
برگردان : سید علی صالحی
به نقل از وبلاگ میراث خیال

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

دست( تقدیم به دوست عزیزم حمید رجبیان)









در مجسمه ی اندیشه تغیرکوچکی دادم . آن دست که تکیه ی گاه سر است و بار اندیشه را بر دوش می کشد،نئین است.

اندیشه آدمی توسط دست از قوه به فعل در می آید.

نقش دست ، در اجرای اندیشه آدمی ستودنی و انکار ناپذیر است.

خواه در آفرینش نغمه با ساز، خواه در نگارش با قلم یا صفحه کلید (key board)

جلوه های گونا گون دست در حیات آدمی، در عرصه های کار و تلاش یدی،در نگارش، در نواختن و نوازش ودست افشانی و ... بخوبی در این شعر فریدون مشیری هویداست . با هم بخوانیمش.

دست هامان نرسیدست به هم....

از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر
دست!
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان
بی گمان دست گران قدر تر است

هر چه حاصل کنی از دنیا
دستاوردست!
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین
دست دارد همه را زیر نگین!
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوش ترین مایه دلبستگی من با اوست

در فرو بسته ترین دشواری
در گران بار ترین نومیدی
بارها بر سر خود، بانگ زدم
- هیچت از نیست مخور خون جگر
دست که هست!
بیستون را یاد آر
دست هایت را بسپار به کار
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار!
وه چه نیروی شگفت انگیزی ست
دست هایی که به هم پیوسته ست
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته ست!

دست در دست کسی
یعنی : پیوند دو جان!
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر
دانی ، دست
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست

لحظه ای چند که از دست طبیب
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد
نوشداری شفا بخش تر از داروی اوست!
چون به رقص آیی و سرمست بر افشانی دست
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای!
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!

دست،گنجینه مهرو هنر است
خواه بر پرده ساز،
خواه در گردن دوست،
خواه برچهره نقش،

خواه بر دنده چرخ،
خواه بر دسته داس،

خواه در یاری نابینایی،
خواه در ساختن فردایی!

آن چه آتش به دلم میزند،اینک،هر دم

سرنوشت بشرست،

داده با تلخی غم های دگر دست به هم!

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده است،ولی

دست هامان،نرسیده است به هم


نایی(تقدیم به دوست عزیزم اسماعیل جنتی)














درآستانه ی کتابخانه دوست عزیزم اسماعیل جنتی مجسمه ای کوچک قرار داشت که انسانی را در حال تفکر مجسم می نمود.اولین چیزی که نظر مرا جلب کرد این بود که مجسمه فاقد شکم (دستگاه گوارش و جهاز هاضمه و...)است.

جالب بود انسانی که سراسر اندیشه است. این شعر مولانا برایم تداعی شد.

ای برادر تو همه اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای

اما نی نامه

اینجا صحبت از نایی(نوازنده ی نی ) است.

نوای نی حاصل اندیشه ، خرد و دانش نایی است.

نی که هر دم جلوه آرایی کند

در حقیقت از دم نایی کند

***

بیزارم از آن گوش که آواز نی اِشنود

وآگاه نشد از خرد و دانش نایی

***

اندیشه نایی با دمیدن در نی و نواختن آن جلوه گر می شود.